دانلود رمان شکارگر… چه اتفاقی میفته وقتی یک نیروی توقف ناپذیر با یک جسم غیر متحرک در میدان مرگ برخورد کنه؟ در زیر پوسته تاریک جهان مافیا، تریستن کین یک ناهنجاریه. تنها عضو غیرخونی اوتفیت تنبرآ که تونسته به ردههای بالا برسه.اون یک معماست. مهارتهاش بی همتان. وفاداریش شک برانگیزه. اهدافش مبهمن. اون مرگباره و خودشم اینو میدونه. و از طرفی دیگه مورانا ویتالیو، دختر نابغه و خارق العاده خانواده رقیب. کاری که تریستن کین با اسلحه انجام میده، موانا با کامپیوتر انجام میده …
“عریان” خون مورانا داشت روی زمین میچکید. یک قطره خون از روی بازوش سر خورد.
مورانا سرشو چرخوند و با شگفتی نگاه کرد که قطره ی خون از قوس آرنجش قل خورد و رد قرمز تازه ای روی پوستش به جا گذاشت.
چشماش یک قطره ی خون رو دنبال کردن که به آرومی پایینتر می چکید، پشت دستش تا روی انگشت خالی حلقهش، درست تا نوک انگشتش.
قطره ی خون نوک انگشتش متوقف شد تاب خورد لغزید و در برابر نیروی جاذبه مقاومت کرد اما در نهایت شکست خورد.
نتونست به نیروی شدیدی که به پایین میکشیدش غلبه کنه، از نوک انگشت مورانا پرت شد و روی سنگ سفید کف آسانسور پاشید.
یک قطره ی خون دیگه سریع جاشو گرفت و به همون سرعت روی زمین پرتاب شد.
گرانیت سفید داشت با رگه های خون آمیخته میشد.
مورانا چند لحظه به زمین خونی خیره موند، زخم باز روی بازوش میسوخت و مغزش تازه داشت اتفاقات امروز عصر رو هضم می کرد.
اینکه تونسته بود زنده از کازینو بیرون بیاد خودش یک معجزه محسوب میشد.
و اینکه علاوه بر زنده بودن، فقط با یک خراش کوچولو بیرون اومده بود یک معجزه ی بزرگتر.
و حالا که تنها شده بود و سطح آدرنالین در بدنش فروکش کرده بود، تازه داشت عقلش به کار میوفتاد و منطقش بیدار شده بود.
باز شدن درهای آسانسور مورانا رو از افکارش به بیرون پرتاب کرد. نفس عمیقی کشید و پا به سالن گذاشت.
آسمون شهر مثل الماسهای رنگارنگ، بیرون دیوار شیشه ای میدرخشید.
دستشو بالا نگه داشته بود تا جریان خون رو متوقف کنه …
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید