دانلود رمان میرآباد به قلم نصیبه رمضانی با لینک مستقیم
دانلود رمان میرآباد… قصهی ما از اونجا شروع میشه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به ادارهی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصهی الههای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.
به بهانه دوش و برداشتن وسیله رفته بود شهر…
در مسیر برگشت از خانه شان سمت گاوداری بود وقتی راشین در پاسخ پیامش نوشته بود: “امشب نه… خودم فردا میگم کی بیای.”
با این جواب راشین که جز مخالف صد در صد شیرین برای شک به دلش افتاده که شاید شیرین امشب مهمانشان هست.
یا اصلا شاید راشین دارد زمان میخرد تا شیرین را از دستش دور کند.
با حالی دگرگون وقتی داشت سمت میرآباد می رفت سر ماشین کج کرد سمت همان کوچه…
همان خانه و همان دری که بسته بود. نگاه به ساعت و گوشی دلش خواست برای شیرین تایپ کند خواب هستی یا بیدار؟
اما باز خودش را مجاب کرد شیرین را باید ارام ارام به سمتش کشاند.
خلوتی کوچه را با نور چراغ های تیر برق نگاه کرد و با شنیدن صدای ماشینی از سر کوچه چراغ هایش را هم خاموش کرد.
ماشین عباس بود که دم در نگه داشت… اخم کرد وقتی که متوجه شد کنارش یک زن هم نشسته است.
چشم ریز کرد و با دیدن مرد پیاده شده خیالش اسوده شد.
روی این عباس و پسر دایی بعد ان سرگرد حساسیت پیدا کرده بود.
مخصوصا که شیرین را اکثر مواقع کنار عباس دیده بود.
با تصور نگرانی هایش دست روی قلبش گذاشت وقتی ماشین را برده بودند خانه و در را هم بسته بودند…
دوباره راهی شد تا برسد جایی که پدر و مادرش حتم داشتند انجا سرش به کار گرم هست و کمتر دنبال خواندن و نجات کسی که نیاز دارد می رود.
راه میرآباد را با فکری درگیر شیرین در پیش گرفت …
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید