دانلود رمان جهنم بی همتا… حافظ دشمن مهری است، بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات، دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده… مردی که قراره برای آتش کشاندن زندگی مهری خودش را مقابل تمام فامیل و نامزد نبات عاشق و شیفته اش نشان بدهد …
میان رختخواب چرخ می خورم، پتو را با پایم کنار میزنم و به سقف اتاق خیره میشوم،
چهرهی پر ابهتش هنوز جلوی چشمانم بود طوری که می توانستم مشکی مخوفش را ببینم و زهره بترکانم.
چرخش دستی کنارم تصاویر ذهنی ام را بهم میزند و نفیسه ای که به من پشت میکند و زیر لب در خواب چیزی زمزمه می کند،
حرف هایمان ته کشید ذوق های خفه یمان به سر آمد و او میان خنده با خستگی بیهوش شد،
و اما من مانند ادمی که پا به دنیایی جدید گذاشته هشیار بیدار ماندم تا دوباره آن لحظه ها را برای خود ناباورم تکرار کنم.
زمان برگشتمان خاله بعد از چند ساعت هنوز رنگ به چهره نداشت،
از دیدن حافظ چنان شک شده بود که تا خانه سه بار دیدنش و سلام و عرض ادبش در مهمانی را تعریف کرد و هر بار بعدش با نگرانی تکرار کرده بود.
«وای اگه مهری و مرتضی بفهمن»
حامد زیر چشمی نگاهم کرده بود، نفیسه سقلمه ای هر بار از پهلو بهم زده بود و توانسته بودند من را درگیر عذاب وجدانی نیم ساعته بکنند،
البته که حس های منفی ام فقط تا رسیدن به خانه دوام داشت و الان هیچ عذاب وجدانی از رفتارهایم نداشتم.
حتی فهمیدن مامان و دایی هم ترسناک نبود، مگر قرار نیست هر کس هر طور دوست دارد زندگی کند؟
«حرف های جدیدی می زنم!»
چون قراره زندگی جدیدی را شروع کنم حرف های آن روز نیما حالا انگار داشت رویم تاثیر میگذاشت!
«نگو حرف های نیما بگو دیدن شیطان مجسم فاميل دلتو لرزونده»
برای ندای درونی ام چشم و ابرویی آمدم.
درست است ندید بدیدم و از آن درست تر اینکه ایشان خیلی خفن، جذاب و خوش تیپ بودند و دل هر بینندای را اب میکردند ولی …
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان جهنم بی همتا... حافظ دشمن مهری است، بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات، دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده… مردی که قراره برای آتش کشاندن زندگی مهری خودش را مقابل تمام فامیل و نامزد نبات عاشق و شیفته اش نشان بدهد …