دانلود رمان بی آبان به قلم آناهید قناعت با لینک مستقیم
رمان بی آبان داستانی عاشقانه و اجتماعی است که در کنار پرداختن به مفاهیم خانوادگی، مسیر رشد شخصیت اصلی را به تصویر میکشد. آبان، دختری که نه شبیه سیندرلا است و نه کوزت، در طول داستان خود را میشناسد و به درک عمیقی از معنای عشق و زندگی میرسد. عشق برای او نه تنها یک احساس بلکه ابزاری برای بازسازی خویشتن است. این رمان با روایتی احساسی، خواننده را به دنیای پرپیچوخم آبان میبرد.
دانلود رمان بی آبان…
“من نه سیندرلا بودم و نه کوزت بینوایان، من آبانم با داستان خودم. دختری که عاشق شد و در این مسیر خودش را شناخت. عشقی که به من بخشید، اما نه آنگونه که تصور کنید. این عشق مرا نجات داد، اما مهمتر از همه خودِ گمشدهام را بازگرداند. داستان من، هرچند کوزتوار شروع شد، اما پایانش با دستهای خودم رقم خورد…”
“به چهرهی غمزدهام نگاه کردی، آهی از ته دل بیرون دادی و عاقبت کنارم دراز کشیدی و مرا در برگرفتی…
قصدم درد شدنت نبود. میخواستم جان باشم به جانت.
لبت به پیشانیام چسبید و گفتم: از اولشم میدانستم.
-چیو میدانستی؟
-اینکه نمیشود.-تو بگو آره، من بهت نشان میدهم میشود یا نمیشود!
-بیخیال یارا؛ بگذار همین یک ساعت تو بغلت آرام بگیرم.
-من چی؟ من کی آرام میگیرم؟
این چنین زوجی بودیم من و تو. در آغوش هم، از یکدیگر گله شکایت میکردیم.
آهسته، پچپچگونه، نوازشکنان. من و تو چرا بحث نمیکردیم؟
تو داد نمیزدی، من قهر نمیکردم. هیچیمان به آدمیزاد نرفته بود. شاید اگر همرنگ جماعت بودیم، وضعمان به از این بود.
یک روزی میخواستم آرامگاه باشم برات! بغض داشتم ولی آرام بودم.
یک اندوه با من عجین شده بود که به نوعی خود من بود. دردناک است، نه؟
لب رساندی به گوشم: “هستی. به جز تو، پیش کی من اینجوریام؟”
با صبوری، اما غمگین گفتی: چته آبان؟
-بگذار بدانم، فقط بگو، هرچی باشد قبول میکنم.
عطر تنت… مخلوطی از بوی شامپو و ادکلن مخصوصت.
چرا هرچه نفس میکشیدم، تمامی نداشت؟
-هیچ وقت تو زندگیام اینقدر کلافه و بیچاره نبودم آبان.
سرم را عقب کشیدم و نگاهت کردم.
گفتی: بهم نمیگویی تو دلت چی میگذرد؟
همزمان دستت بندِ کش پایین گیسَم بود…
-من فقط میخواهم بروم. دیگر نمیخواهم هیچکدامشان را ببینم؛ از هر دوشان بیزارم و از بابام بیشتر.
-تو یک روز از هما و بابات فرار کردی پناه آوردی به من! حالا داری از منم فرار میکنی؟
عاقبت کش موهایم را جدا کردی.
-فرار را بگذار کنار آبان. نترس.
و آرامآرام به نوازش موهایم پرداختی!
-ببین، من اینجام. وصلم بهت…”
*
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا، هزاران رمان آنلاین و آفلاین را بهصورت همزمان در تلفن همراه خود داشته باشید.
اگر شما نویسنده این رمان هستید و از انتشار آن در این سایت رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.
دانلود رمان بی آبان... بی شک من نه سیندرلا بودم و نه کوزت بینوایان!! من آبانم با داستان خودم، دختری که عاشق شد و خودش را شناخت! آن عشق، طناب نجات من شد اما نه آنطور که شما فکر می کنید، آن عشق خیلی چیزها به من بخشید که مهم ترینش خودِ از دست رفته ام بود اویی که ادعا می کرد عاشق است واقعا بود. ببخشد و هیچ نستاند، معنای راستین عشق همین است دیگر غیر از این هرچه باشد باد هواست پوچ و ناچیز… داستان من هرچند کوزت وارانه شروع شد اما به خط خودم پایان مییابد …