دانلود رمان تخت طاووس به قلم عاطفه منجزی با لینک مستقیم
رمان تخت طاووس نسخه کامل رایگان
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات: ۲۰۰۲
رمان تخت طاووس” به قلم عاطفه منجزی، یک داستان عاشقانه و معمایی است که در آن شاهد تقابل شخصیتها در یک فضای پیچیده و جذاب هستیم. داستان با تخریب خانهای قدیمی آغاز میشود که باعث فرو ریختن خانه همسایه میشود. این حادثه نقطه شروعی برای روابط پیچیده و پر از راز و رمز بین شخصیتهای اصلی، یعنی لیا و همسایه مرموز و جذابش میشود. داستان با پرسشهای زیادی آغاز میشود و به تدریج، رمز و رازهایی که در دل شخصیتها نهفته است، آشکار میشود.
“تخت طاووس” داستان لیا، دختری است که در یک حادثه تصادفی با همسایه مرموز و جذابش مواجه میشود. تخریب خانه قدیمی مجاور به همراه خانه جدیدش، شروعی برای درگیری و تقابلهای غیرمنتظره است. در این میان، شخصیتها با چالشها و رازهای فراوانی مواجه میشوند که روابط آنها را پیچیدهتر میکند. این رمان یک ترکیب از عشق و معماست که شما را درگیر داستانی پیچیده و پر از احساسات خواهد کرد.
مطمئن نبودم واقعا کاری برایم بکند، بنابراین همین که از اتاق بیرون رفت، بی آن که چشم از در بگیرم،
با احتیاط پتو را کنار زدم و پاهایم را زمین گذاشتم و پاو رچین خودم را رساندم به در اتاق و سرکی به راهرو کشیدم.
میخواستم از فرصت استفاده کنم و شکایتم را از همین لحظه استارت بزنم، اما توی راهرو کسی را ندیدم و از آن افسر آگاهی خبری ن بود که نبود!!
در اتاق را بستم و متعجب تکیه دادم به در “پس این مأمور سمج کجا ول کرده رفته؟!!
لحظاتی نگذشته مجدد در را باز کردم و سرکی به بیرون کشیدم، دل داشت دلم را میخورد، به نظرم یک دیدار ساده با مادرم، این همه موش و گربه بازی نداشت و دلم گواهی میداد یک چیزی این وسط مشکوک است.
با دیدن سکوت و خلوتی راهرو، تصمیم آخرم را گرفتم و قدم از در بیرون گذاشتم میخواستم بروم سمت انتهای راهرو و از پله های پشتی یک طبقه ای جا به جا شوم، بلکه پرستارهای ایستگاه طبقهی بالاتر یا پایین تر شناسایی ام نکنند و پاسخ درست و درمانی راجع به بیماری که از صبح در این بیمارستان بستری شده بود، به من بدهند.
هنوز چند قدمی پیشتر نرفته بودم که سر و کلهی ناجی افسانه ای صبحمان از پیچ راهرو پیدا شد. یکهی سختی خوردم “جل الخالق، این چرا همیشه سر بزنگاه مثل جن ظاهر میشه؟!”
با دیدنم، قدم تند کرد سمتم و همین که به قدر کافی نزدیک شد با صدای کوتاهی که معلوم بود مراعات سکوت بیمارستان را می کند، پرسید: کجا تشریف میبردید خانم؟!
لحنش اینقدر محکم و با صلابت بود که ناخواسته شانه های م را صاف تر کردم و بی آن که چشم از صورتش بردارم به انتهای راهرو اشاره زدم:
چیزه… ملاقات… میخوام مامانم رو ببینم.
پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان تخت طاووس
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.