رمان رخساره اثر هانی زند، داستانی عاشقانه است که در فضایی پر از احساسات و پیچیدگیهای روابط انسانی شکل میگیرد. این رمان به داستان زندگی شخصیتهای مختلفی میپردازد که در کنار هم و در دنیای خاص خودشان، با چالشها و مسائلی دست و پنجه نرم میکنند. داستان از نقطهای شروع میشود که همهچیز بر اساس اصول و طبق برنامهریزی دقیق پیش میرود، اما ناگهان پیچیدگیها و فراز و نشیبهای زندگی وارد داستان میشود.
شخصیت اصلی داستان در مراسم عروسی خواهر دوست قدیمیاش قرار دارد، جایی که هر چیزی طبق برنامه پیش میرود. اما در این میان، اتفاقاتی رخ میدهد که نه تنها زندگی او بلکه دیگر شخصیتها را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. داستان از همان ابتدا به خوبی نشان میدهد که در دنیای واقعی، هیچ چیزی به سادگی که به نظر میرسد، نیست و همیشه پیچیدگیها و احساسات پنهانی وجود دارند که ممکن است بهطور کامل بر شرایط افراد تأثیر بگذارند.
در این رمان، هانی زند به زیبایی احساسات عاشقانه و درد و رنجهای ناشی از آن را به تصویر میکشد. شخصیتها با چالشهای مختلف روبرو هستند که این مسائل به نوعی باعث تغییر مسیر زندگیشان میشود. رمان رخساره نشان میدهد که چگونه روابط انسانی میتواند در جایی پیچیده و مبهم شود که دیگر مسیرهای روشنی برای ادامه دادن وجود ندارد.
رمان رخساره درباره شخصیت اصلیای است که در مراسم عروسی خواهر دوست قدیمیاش قرار دارد. همهچیز در این مراسم طبق اصول و برنامه پیش میرود، اما گویی در این میان، چیزی وجود دارد که زندگی شخصیتها را به سمت پیچیدگیهای جدیدی میبرد. داستان با توصیفهای دقیقی از احساسات شخصیتها شروع میشود و بهخوبی نشان میدهد که چگونه تغییرات در روابط انسانی میتواند تأثیرات عمیقی بر زندگی افراد بگذارد.
شخصیت اصلی، پس از مواجهه با احساسات متفاوت و چالشهایی که در زندگیاش پیش میآید، با مشکلات جدیدی روبرو میشود. در یکی از لحظات بحرانی، او جملهای را به زبان میآورد که نشان از تغییرات عمده در درونش دارد: «ازت متنفرم، ساره!» این جمله تلخ و پر از درد، نمایانگر پایان یک مرحله از زندگی شخصیت اصلی و آغاز مرحلهای جدید است.
داستان همچنین به جزئیات پیچیده زندگی شخصیتها پرداخته و روند داستان بهگونهای است که خواننده بهراحتی میتواند خود را در میان شخصیتها و اتفاقات داستان قرار دهد.
داغ شدن چشمش را حس میکرد. گریه کردن سوز دل عاشق را سبک میکرد. اما او دیگر عاشق نبود!
از این به بعد قرار بود عزرائیل رخساره توسلی باشد.
- گریه کنی دهنتو سرویس میکنم، خاک بر سر!
این را خطاب به خودش، خیره به تصویر چشمهایش در آینه گفت. برای متوقف کردن آن جریان گرم، این بار مشتهایش ران پایش را نشانه گرفت.
آنقدر کوبید تا دست و پاها با هم بیحس شدند.
- ازت متنفرم، ساره!
یک جمله تلخ، ساده اما سنگین بود. برای اولین بار از جسم و جانش میگذشت و بر سر زبانش جاری میشد.
بر زبان که آورد، گره مشت باز شد. ابروها بیشتر به هم چسبیدند و فکش سفت شد.
- یک جهنمی بسازم برات که بابت بازی که با زندگیم راه انداختی، روزی هزار بار مرگ بخوای و قسمتت نشه!
حالا حس بهتری داشت. دیگر فکش به شکل آزاردهندهای نمیلرزید. انگار نحسی این کلمه از جانش بیرون ریخته بود.
گوشی تلفنش روی صندلی لرزید. شماره رسول بود. سعی کرد صدایش را صاف کند.
- جونم، داداش؟
رسول هقهق میکرد: داداش!
- چیه رسول؟ چیه؟
- برسون خودتو داداش، برسون…
همین کلمات را گفت و تماس قطع شد.
تلفن را با ضرب روی صندلی انداخت و سرعت ماشین را بیشتر کرد.
به سر پیچ کوچه قدیم که رسید، ایستاد. ماشین را همانجا پارک کرد و پیچ پرخاطره را با پاهای پیاده پیچید…
برای دسترسی به رمانهای بیشتر و خواندن داستانهای جذاب و متنوع، پیشنهاد میکنیم که اپلیکیشن نودهشتیا را نصب کنید. با این اپلیکیشن، شما میتوانید به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی پیدا کنید و در هر زمان و مکانی از داستانهای پرهیجان لذت ببرید. نصب اپلیکیشن نودهشتیا، راهی ساده برای داشتن دنیای وسیع و متنوعی از رمانها در جیب شماست.
اگر شما نویسنده محترم رمان “رخساره” هستید و از انتشار رمان خود در سایت نودهشتیا راضی نیستید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از سایت نودهشتیا ثبت کنید. تیم پشتیبانی سایت نودهشتیا آماده است تا هرگونه درخواست شما را در این زمینه بررسی کرده و در صورت لزوم، رمان شما را از سایت حذف نماید.
دانلود رمان رخساره... نگاهش را با لبخند از جایگاه عروس و داماد گرفت و دکمهٔ کت خوشدوخت و اسپرتش را بست. با دقت اطراف را از نظر گذراند. همهچیز مرتب بود. بهقاعده و طبق اصول. بیخود نبود که تکتک تاریخهای چندماه آیندهاش هم برای مراسم عروسی رزرو شده بود. حالا تالار پذیراییاش حسابی اسم و رسم در کرده بود.
تذکری به یکی از پیشخدمتها داد و جلوتر رفت. امشب مراسم خاصی بود. برای عروسی خواهر دوست قدیمیاش حسابی سنگ تمام گذاشته بود. همهچیز باید به نحو احسن انجام میشد.