رمان فریال داستان دختری به نام فریال است که پس از مرگ مادربزرگش و بازگشت به خانهی پدریاش، با دنیای جدیدی مواجه میشود. فریال که از یک خانواده آزاد و مرفه میآید، به خانهای مذهبی و فقیر میرود. اما در این میان، با حاج میران، پسرعموی مذهبیاش که در همان خانه زندگی میکند، آشنا میشود و درگیر روابط پیچیدهای با او میشود. داستان فریال پر از کشمکشهای عاشقانه و تضادهای رفتاری است که خواننده را به خوبی درگیر میکند.
فریال دختری ۱۹ ساله است که پس از مرگ مادربزرگش، به خانهی پدریاش بازمیگردد. او از زندگی مرفه و آزادی به یک خانواده مذهبی و فقیر میرود. پس از مدتی، عاشق حاج میران، پسرعموی مذهبیاش میشود. رابطهی آنها از همان ابتدا پر از کلکلها و تناقضات است. حاج میران که شخصیتی مذهبی و خودپسند دارد، تصمیم میگیرد فریال را در مسیر خاصی هدایت کند، اما عشق و کشمکشهای میان این دو، داستانی جذاب و پیچیده میسازد.
…فریال.. المیرا که از بیمارستان برگشت، میران هم دوباره در خانه لنگر انداخته بود. کمی حرص میخوردم اما نمیتوانستم حرفی بزنم.
عیسی از صبح من را به فحش بسته بود که چرا هنوز برنگشتهام و از طرفی هم بابا چند روزی بود میگفت برگردم.
میترسیدم یهویی مجبور شوم بگردم و این دخترک چشم چرخان و نچسب را به اجبار با میران تنها بگذارم.
المیرا به آشپزخانه آمد.
حاج میران آب میخواستن.
نگاهی به لوندیهای غیر قابل تحملش انداختم.
خودم میارم. قری به گردنش داد و با نارضایتی نشست. پوف کشیدم.
خودت صبر بده! بعد از اینکه زیر غذا را روشن کردم، لیوان آبی ریختم و به هال برگشتم.
المیرا بی هدف و بی حرف کنار میران نشسته بود و میران هم با جدیت مشغول نگاه کردن به سریالی ایرانی بود.
آب را از دستم گرفت و تشکر کرد. خم شدم و دم گوشش با حرص لب زدم:
من میخوام برم خونه ی دوستم.
اخم کرد آب را یک نفس سرکشید و با همان چشمهای اخمآلود اشاره کرد به اتاق بروم.
لبخند زدم و با مکر و افتاده راهی اتاق خواب شدم. خیلی سریع دنبالم وارد شد.
خونه کی میخوای بری؟
زبانی بر لبم کشیدم و یقه پیراهنش را مرتب کردم در همان حال که دستم بنده پیراهنش بود، آرام لب جنباندم.
همون که چند روز پیش باهم دیدیم.
میران به یکباره صورتش ناراحت شد.
فریال نرو… من شوهرتم میگم نه.
دستم را پشت گردنش بردم.
باید بگم چشم حاج آقا؟
چشم بست: چرا با من این کارو میکنی دختره ی آتیش پاره!
برای دسترسی به هزاران رمان جذاب دیگر، اپلیکیشن نودهشتیا را نصب کنید و از مطالعه بیوقفه لذت ببرید.
توجه: اگر شما نویسنده این رمان هستید و از انتشار آن رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.