دانلود رمان یکاگیر… ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجهاش رو جلب میکنه؛ طوری که وقتی اونو چند روز بعد کنار خیابون میبینه سوارش میکنه و استارت آشناییش با هاتف زده میشه. اما این آشنایی فقط تا زمانی که…
بعد از صبحانه دفتر و دستکش را جمع می کند و راهی خانه ی ارمغان می شود.
برخلاف چیزی که فکرش را می کرد بیش از حد آرام است.
حتی در راه نان تازه هم می خرد و دعا می کند که این خرید هم مثل خریدهای قبلی اش دست نخورده نماند.
وقتی به خانه ی او می رسد ساعت از نه گذشته بی اختیار کلید می اندازد و بالا می رود. ساختمان آرام است و هاتف بعید می داند ارمغان خانه باشد.
با یک کیف سامسونیت و نان در خانه را باز می کند و چشم در چشم های گشاد شده ی ارمغان می شود. شالش را روی ساعد دست انداخته و هنوز مانتو به تن دارد.
ارمغان سریع اخم در هم می کند و نگاهش را تا وسیله های دم دست هاتف پایین می کشد. – چرا صاحب خونه شدی؟ کلیدم رو پس بده!
جلو می رود و دستش را به سمت او می گیرد. صدایش گرفته و انگار که گلویش چرک کرده است.
هاتف در را پشت سرش می بندد و کلید را بالا می گیرد تا دست ارمغان به آن نرسد.
– دختر دو دقیقه مهمون نوازی کن دیگه. ارمغان ثابت می ماند و خیره به هاتف نگاه می کند.
بین لب هایش فاصله افتاده و مشخص است که زوکام باعث تنفس دهانی و خشک شدن آن لب های خوش فرم شده است.
-میشه کلید رو بهم پس بدی و از حریم من بری بیرون؟
هاتف سرى بالا می اندازد و از کنار ارمغان رد می شود. – نه خیر نمی شه!
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید