رمان «هفت روز غمگین» داستان زندگی رَستا را روایت میکند که درست یک هفته پیش از اولین سالگرد ازدواجش، متوجه خیانتی بزرگ از سوی همسرش اشکان میشود. این خیانت آنقدر عجیب و غیرقابل باور است که زندگی عاشقانه این دو نفر را تا آستانه جدایی میبرد. داستان پر از احساسات و کشمکشهای درونی است که هر لحظه آن، خواننده را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. روایت متفاوت و جذاب این رمان، باعث میشود تا پس از خواندن تنها چند پارت ابتدایی، به شدت جذب داستان آن شوید.
رمان درباره رَستا است که درست یک هفته مانده به اولین سالگرد ازدواجش، متوجه خیانت بزرگی از همسرش، اشکان، میشود. خیانتی که زندگی عاشقانه این دو نفر را دچار بحران میکند. داستان روزهای تلخ و سخت رَستا را دنبال میکند که در تلاش است تا با این خیانت کنار بیاید و تصمیمات سختی بگیرد. این رمان روایتگر احساسات پیچیده یک زن است که از بزرگترین ضربهای که به قلبش وارد شده است، رنج میبرد و برای بازسازی زندگی خود با چالشهای زیادی روبهرو میشود.
“برزخ” جمعه ی دیوانه کننده ای بود؛ برخلافِ آن پنجاه جمعه ای که با هم گذرانده بودیم! تمامِ شب خواب به چشمانم نیامده بود به هوای صبحِ جمعه ای که تو بیدار شوی و با حرف ها و توضیحاتت،
تمامِ حس و حالِ بد و مزخرفِ شبِ گذشته را از بین ببری؛ اما تو هم نخوابیده بودی؛ این را چشمانِ سرخرنگ و بی خوابت می گفت.
خواب، دلیلِ قسر در رفتنِ دیشبت بود. من هرچه پرسیده بودم “چه شده؟”، تو فقط بی خوابی و خستگی را بهانه کرده بودی و مرا گذاشته بودی که در همان خلاء بمانم.
بگذریم که من چه کشیدم از شب تا صبح؛ شبی که فقط امید مرا وصل کرد به صبح؛ امیدِ صبحِ جمعه ای که تو تمام کنی حالِ بدی که به جانِ من نشسته بود را.
صبح شد اما حالِ بد نرفت! صبح شد و من سعی کردم به روی خودم نیاورم که تو دیشب چقدر خارج از عرف رفتار کرده ای.
حتماً دلیلی داشتی؛ یک دلیلِ قانع کننده، و من منتظرِ شنیدنش از زبانت بودم!
آن صبح، مثل هر صبحِ روزِ تعطیلِ دیگری، میز صبحانه را مفصل تر چیدم. هیچ وقتِ دیگری نبود که من آنقدر گرسنه باشم.
احساسِ ضعف داشت زانوهایم را خم می کرد؛ اما راضی نشدم بدونِ حاضر شدنت سرِ میز، صبحانه را شروع کنم.
به اتاق که برگشتم، نبودی؛ صدای آب میگفت که به حمام رفته ای؛ حمامی که نمیدانم خودت آنقدر طولش داده بودی یا من بی طاقت بودم و بی صبر برای تمام شدنش.
بالاخره آمدی؛ آمدی و با آن موهای نمدار نشستی سرِ میز. چشمانت هنوز داشت بی خوابی را فریاد میزد و حتی دقیقه ها زیرِ آب بودن هم، تاثیری رویشان نگذاشته بود.
دانلود مستقیم بلافاصله پس از پرداخت. پس از پرداخت، لینک دانلود به شما ارائه خواهد شد.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، میتوانید هزاران رمان آنلاین و آفلاین را همزمان در دسترس داشته باشید.
اگر شما نویسنده یا ناشر این رمان هستید و از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنید.