رمان گرگ درون، افسانه، پزشک یک بیمارستان است. او که تا به امروز با اتفاقات سخت زیادی دستوپنجه نرم کرده، متوجه میشود که در اطرافش حوادث عجیبی رخ میدهند و چیزی این وسط درست نیست.
همهچیز زمانی تغییر میکند که او با پسری مرموز و عجیب روبهرو میشود؛ دیداری که سرنوشتش را دگرگون کرده و او را ناخواسته به انجمن خونآشامها میکشاند. اتفاقاتی برایش رخ میدهد که حتی در خواب هم تصورش را نمیکرد… اما این تازه شروع ماجراست!
💥 آیا افسانه میتواند از این ماجراهای پر رمز و راز جان سالم به در ببرد؟
💥 این انجمن اسرارآمیز چه رازی را پنهان کرده است؟
رمان گرگ درون، افسانه، پزشک یک بیمارستان است. او که تا به امروز با اتفاقات سخت زیادی دستوپنجه نرم کرده، متوجه میشود که در اطرافش حوادث عجیبی رخ میدهند و چیزی این وسط درست نیست.
همهچیز زمانی تغییر میکند که او با پسری مرموز و عجیب روبهرو میشود؛ دیداری که سرنوشتش را دگرگون کرده و او را ناخواسته به انجمن خونآشامها میکشاند. اتفاقاتی برایش رخ میدهد که حتی در خواب هم تصورش را نمیکرد… اما این تازه شروع ماجراست!
💥 آیا افسانه میتواند از این ماجراهای پر رمز و راز جان سالم به در ببرد؟
💥 این انجمن اسرارآمیز چه رازی را پنهان کرده است؟
دانلود رمان طالع اغبر... البرز محتشم به تازگی رهبر گروه بزرگی از خونآشامهای اصیل شده. مردی مستبد و یکهتاز که تو ملک شخصیش یک درخت ارس رشد کرده. درختی که فقط خود البرز میدونه چه راز ترسناکی پشتش پنهان شده.
البرز پانزده سال پیش به خاطر تنهایی و عذاب وجدان زیادی که به خاطر قتلعام طایفه گرگینهها داشته، یک دختر بچه پنجساله رو به فرزندخواندگی قبول میکنه تا حواسش از مشکلات و عذاب وجدانش پرت بشه. نهال، دختر بانمکیه که انسانه و هیچ نمیدونه پدرخوانده عزیزش خونآشامه.
البرز به شدت نهال رو دوست داره ولی همیشه از اینکه هویتش برای دخترک فاش شه میترسه…
(اغبر به معنی شوم / تاریک / اغبارآلود)
دانلود رمان معشوقه شیطان... -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم. - آره قربان، اینه. - اما اینکه… - آره، یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره.
متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون.
- میبینی آقا، چشماش خدای شرارته. بهش میگن شیطان ساکت.
این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان میخورد تا شیطان ساکت.
- چرا ساکت؟ - چون اون لاله، قربان.
بیاختیار قهقهای زدم. یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟
- پاشو خودتو جمع کن مرد…
دانلود رمان معشوقه شیطان... -شیطان اینه؟ با تعجب به منصور نگاهی انداختم. - آره قربان، اینه. - اما اینکه… - آره، یه زنه؟ گول قیافه مظلومشو نخورید قربان، مارمولکیه که دومی نداره.
متعجب به دختر مقابلم نگاهی انداختم. چشمان کشیده، قد متوسط، اندام مزون.
- میبینی آقا، چشماش خدای شرارته. بهش میگن شیطان ساکت.
این دختر بیشتر به الهه زیبای رم باستان میخورد تا شیطان ساکت.
- چرا ساکت؟ - چون اون لاله، قربان.
بیاختیار قهقهای زدم. یک دختر بچه لال اینجوری تن و بدن این نره غولها رو لرزونده؟
- پاشو خودتو جمع کن مرد…
دانلود رمان بازگردانده شده... اونها همشون مرتکب یه اشتباه بزرگ شدن. اشتباهی که باید بخاطرش تاوان سنگینی پس بدن! در طی ده سال گذشته، با من مثل یه قربانی رفتار شد. یه قربانی برای گرگینههای گروهم… یه قربانی برای جفت واقعیم؛ کسی که به بیرحمانه ترین شکل ممکن منو از خودش طرد کرد. و یه قربانی برای سایهی وحشی؛ کسی که برای رسیدن به اهدافش، از من سواستفاده کرد. یا شاید… واقعا سایه با من همچین کاری کرده؟ سایه… مردی که پر از راز و معماست و هرگز حاضر نمیشه افکار و نقشههاش رو فاش کنه… اما من از یه چیز مطمئنم!