درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان. یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه، وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادر و پدرش برگردن. توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی اتفاقات میوفته…
کوچه ی تنگ و باریک و پیچ در پیچ محله ی پدری ام پر است از مردهای کفترباز، چاقوساز، رعیت، بزاز، خراط و نمدمال. مرده شورها توی کوچه ی ما خانه دارند. به کوچه مان می گویند کوچه ی مرده شورها. خواهر و برادرند و کسی پدر و مادر و قوم و خویش آن ها را به یاد ندارند….
یکی از قلچماقایی که همراه فرانسواست چند دقیقه ای با آیپدش ور میره و بعد صفحه رو جلوی رئیسش میگیره که کاپشن بادی بزرگش باعث شده سرش برای تنش کوچیک به نظر برسه. فرانسوا آیپد رو میگیره و بعد از اینکه نگاه دقیقی بهش میندازه میاد به طرف من و صفحه ای که گزارش انتقال پول داخلش هست رو به من هم نشون میده. شماره ی حساب و مبلغ درسته. با اینحال باز به جرجیو نگاهی میندازم تا تاییدش رو بگیرم. سرش رو از روی آیپد بلند میکنه و میگه: “مبلغ به حسابمون اومده. مشکلی نیست.”
دانلود رمان بازگشت طیطو... نگارین جوان شیر، دختر تنها و مستقلی است که بار زندگی دو نفره با خواهرش را به دوش میکشد، در یک پرنده فروشی کار می کند و با درآمد ناچیزش زندگی اش را می گذراند، در این بین خاندان بزرگ و متمولی با آمدن فرزند ارشدش به وطن دچار یک چالش بزرگ می شود… مهندس آزاد زرنگار به محض اینکه بازگشت رقیبش را نزدیک می بیند، مهره هایش را آماده ی مبارزه می کند و تمام تلاشش برای کیش و مات کردن شاه را به کار می گیرد…
یاسمن یه زندگی پر از سختی و درد داشته… و حالا پدر و برادرش اونو فروختن و قراره ببرنش تا بشه صیغهی حاج اکبر معتمد. ولی پای عقد میفهمه قراره زن پسر حاج اکبر یعنی محراب شه. محرابی که خودش دلش گیر بوده، حالا هم باید به حرف پدرش یاسی رو بگیره و….
تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به…. عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست… در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…
این یه اشتباه بی گناه و معصومانه بود. اون در اشتباهی رو زد. درِ خونه ی من رو. اگه من مرد بهتری بودم، اون رو رها می کردم و میذاشتم بره ولی من مرد بهتری نبودم. من یه بی همه چیز بی رحم و سنگدل هستم. من بی رحمانه پاکدامنی اون رو برای خودم ادعا کردم.باید کافی می بود. ولی کافی نبود.بیشتر نیاز داشتم، اشتیاق به اون رو داشتم، اون به وسواس و علاقه و دلبستگی ام تبدیل شد. شیرینی و پاکی اون روح تاریک منو طعنه و نیش زد…