دانلود رمان در سایه جنون به قلم فاطمه یوسفی با لینک مستقیم
دانلود رمان در سایه جنون به قلم فاطمه یوسفی با لینک مستقیم
مشخصات رمان:
رمان در سایه جنون داستان نازنین، دختری از یک خانواده معمولی را روایت میکند که به دلایلی وارد زندگی پارسا، پسری از خانوادهای ثروتمند و پر رمز و راز میشود. نازنین به دلیل همکاری با پلیس مجبور میشود در دنیای پیچیده پارسا حضور پیدا کند، اما غافل از اینکه این بازی برای پارسا بسیار جدیتر از آن چیزی است که نازنین تصور میکند.
این رمان در امتزاج با معماهای پلیسی و اتفاقات عاشقانه، پیچیدگیهای زیادی در روابط شخصیتها ایجاد میکند که باعث میشود خوانندگان تا پایان داستان درگیر شده و با هیجان بیشتری پیش بروند.
با کلید در خانه را باز کردم و وارد شدم. چند قدم که جلوتر رفتم بوی قرمه سبزی در مشامم پیچید.
زیر لب غریدم:
«اه لعنت به این شانس، آخه قرمهی سبزی هم شد غذا؟ این ایرانیا چی دیدن تو این غذای سبز مسخره که دست از سرش برنمیدارن؟»
از حرصم به آشپزخانه چشم غرهای رفتم و در اتاقم را با شدت باز کردم.
با صدای در، نیما دو متر به هوا پرید و دوباره سر تخت نشست. با وحشت گفت:
«بابا دختر خوب، یه اِهِنی یه اوهونی! در طویلست، مگه اینطوری باز میکنی؟!»
چشمهایم از تعجب گرد شد. نیماااا! ردیف دندانهایش را به نمایش گذاشت و قیافهاش را مظلوم کرد.
«آجی گلم!!»
کیفم را از همان جلوی در پرت کردم توی سرش که صدای آخ گفتنش بلند شد…
سعی کردم جلوی خندهام را بگیرم و با اخم و عصبانیت ساختگی توپیدم:
«کوفت، حقته! مگه تو خودت اتاق نداری که همش اینجا ولویی؟!»
«برو سر درس و مشقت، مامان کجاست؟»
«مشق چیه خواهر من؟ من یه سال پشت کنکور موندم که بهم بگن برو سر مشقت؟ چه میدونم، خونه زری خانم، سبزی پاک میکنن! ای کاش یکی پیدا میشد و به مامان میگفت لااقل در طول روز دو ساعت در خانه خودش بماند… یک روز خانه زری خانم، روز بعد صغری خانم، روز دیگر کبری خانم!»
با تأسف جواب نیما را دادم:
«چه افتخار هم میکنه که یه سال پشت کنکور مونده، پاشو برو درست رو بخون، یعنی اگر امسال هم قبول نشی، من میدونم و تو!»
«آقااا، من اصلاً نمیخواهم قبول شم! من دوست دارم برم دانشکده افسری!»
با حرص و از میان دندانهای چفت شدهام گفتم:
«نیما هر غلطی میخوای بکن، فعلاً پاشو برو از اتاق من بیرون میخوام لباسام رو عوض کنم…»
«واااای، باز این ننه غرغرو اومد تو خونه، این غرغرها شروع شد، خدایا این چه خواهریه نصیب من شده؟»
دستش را گرفتم و از روی تخت به پایین کشاندمش.
همانطور که به سمت بیرون هولش میدادم گفتم:
«برو تو اتاق خودت و دیگه هم نبینم که اینجایی…»
برای دسترسی به هزاران رمان آنلاین و آفلاین، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را روی تلفن همراه خود نصب کنید. با این اپلیکیشن میتوانید به راحتی رمانهای مورد علاقه خود را در هر زمان و مکان دانلود و مطالعه کنید.
اگر شما به عنوان نویسنده رمان از انتشار اثر خود در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از تیم پشتیبانی نودهشتیا ارسال کنید و اثر خود را از سایت حذف نمایید.